ابوالفضل بیهقی (Abu’l-Faḍl Bayhaqi)، با نام کامل ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، در سال 385 هجری قمری (برابر با 374 هجری شمسی و 995 میلادی) در حارث‌آباد (سبزوار کنونی) پا به این جهان گذاشت. خانواده‌اش از دودمان نژاده بودند. پدرش، حسین بیهقی، از خواجگان دربار بود و با بزرگان دوران تعاملات نزدیکی داشت.

از آنجا که پدر ابوالفضل بیهقی علم و ادب را ارزشمند می‌دانست، پسرش را از همان زمان برای تحصیل علم به یکی از مراکز فرهنگی مهم ایران در آن زمان، یعنی نیشابور، فرستاد. زمانی که ابوالفضل به نوجوانی رسید، در دیوان رسالت سلطان محمود غزنوی، تحت تعلیم بونصر مشکان قرار گرفت. بونصر مشکان ادیب و دبیر بلندمرتبه‌ای در دربار بود و ریاست دیوان رسالت را بر عهده داشت.

ابوالفضل بیهقی در دیوان به‌عنوان شخصی مورد اعتماد شناخته می‌شد و بسیار خوش‌خط بود. به همین دلیل اجازه داشت بسیاری از نامه‌ها و اخبار به‌دست‌آمده از احوال شاهان و وضعیت حکومت‌های مختلف را رؤیت کند، و خودش هم در کتاب «تاریخ بیهقی» به این موضوع اشاره می‌کند: «و این اخبار بدین اشباع می‌خوانم از آن است که در آن روزگار معتمد بودم و به چنین احوال کسی از دبیران، واقف نبودی مگر استادم، بونصر.»

ابوالفضل بیهقی ادیب و فرزانه‌ای قدرشناس بود. او 19 سال به‌عنوان دستیار بونصر مشکان در دربار خدمت کرد، و بارها در جای‌جای کتاب مشهورش، تاریخ بیهقی، از استاد بزرگش به نیکی و بزرگی یاد می‌کند و او را از جمله افراد نادر روزگار می‌داند. با وجود اینکه مشکان بارها به پادشاه توصیه کرده بود که پس از مرگش، ابوالفضل بیهقی را جانشینش کند، به دلیل اینکه بیهقی در زمان فوت مشکان 46 سال داشت، از نظر سلطان مسعود غزنوی برای این سمت جوان بود. این شد که سلطان تصمیم گرفت یکی از افراد نزدیک به خود، یعنی بوسهل زوزنی، را به‌عنوان ریاست جدید دیوان رسالت انتخاب کند.

به گفته‌ی ابوالفضل بیهقی، زوزنی «مردی امام‌زاده، محتشم، فاضل و ادیب بود اما شرارت و زعارتی در طبع وی مؤکد شده بود» و احتمالاً همین دلیلی بود بر اینکه مخفیانه نامه‌ی استعفایش را تقدیم پادشاه کرد تا از همکاری با چنین انسانی رها شود، اما سلطان مسعود با استعفای ابوالفضل بیهقی موافقت نکرد و به‌جایش به بوسهل تذکر داد تا با بیهقی محترمانه رفتار کند. بوسهل اطاعت کرد اما با فوت سلطان مسعود، بدرفتاری را از سر گرفت.

زندگی پرتلاطم ابوالفضل بیهقی پس از مرگ سلطان مسعود

ابوالفضل بیهقی از سال 412 تا 470 هجری قمری در دربار غزنویان خدمت کرد. او سلطنت محمود غزنوی، امیرمحمد غزنوی، مسعود غزنوی اول، مودود غزنوی، مسعود غزنوی دوم، علی غزنوی (بهاءالدوله)، عزالدوله عبدالرشید غزنوی، طغرل غاصب، فرخزاد غزنوی، و ظهیرالدوله ابراهیم را به چشم دید و در دوران سلطنت هر کدام، در دل جریانات روز و روند تصمیماتشان بود.

ابوالفضل بیهقی در دوره‌ی عزالدوله بالاخره به سمت ریاست دیوان رسالت دست پیدا کرد، اما نشستن بر این مسند دوام چندانی نداشت. آن‌طور که در کتاب جوامع‌الحکایات و لوامع‌الروایات آمده، بیهقی بر اثر سخن‌چینی اطرافیان بدخواه، از جایگاهش برکنار شد و به زندان افتاد، اما ابن فندق، ادیب مشهور قرن پنجم، ادعا می‌کند دلیل به زندان افتادن بیهقی نپرداختن مهریه‌ی همسرش بوده است.

در سال 444 هجری قمری، طغرل غاصب یا به قول بیهقی «طغرل کافرنعمت»، شورشی علیه سلطنت غزنوی به پا کرد، عبدالرشید را به قتل رساند، خدمه‌ی دربار را به زندان انداخت، و به‌این‌ترتیب بیهقی آزاد شد. سلطنت طغرل بیش از 50 روز عمر نکرد و غزنویان دوباره قدرت را به‌ دست گرفتند. ابوالفضل بیهقی در دوره‌ی فرخزاد غزنوی به دربار بازگشت و به دبیری دیوان رسالت منصوب شد. با اتمام سلطنت فرخزاد، بیهقی هم عطای دیوان را به لقایش بخشید و به تألیف اثر بزرگش تاریخ بیهقی مشغول شد. او تا آخرین روزهای زندگی‌اش مشغول نوشتن بود تا اینکه در سال 470 هجری قمری (برابر با 1077 میلادی)، جهان و متعلقاتش را برای همیشه ترک کرد.

آرامگاه ابوالفضل بیهقی در شهر غزنیِ افغانستان است.

بهترین کتاب ابوالفضل بیهقی

ابوالفضل بیهقی در طول زندگی‌اش، تنها یک اثر از خود به‌ جا گذاشت. اثری که یک‌تنه حجم بزرگی از تاریخ ایران را به دوش می‌کشد و از نهان‌خانه‌ها و ناپیداهای تاریخ پرده برمی‌دارد. کتاب ابوالفضل بیهقی در ابتدا «تاریخ ناصری» نام داشت. احتمال می‌رود این نام از لقب سبکتگین، ناصرالدین پدر سلطان محمود، برگرفته شده باشد. به‌علاوه از این کتاب با عناوینی مثل «تاریخ آل ناصر»، «تاریخ آل سبکتگین»، «جوامع‌التاریخ» و «جامع فی‌التاریخ» هم اسم برده می‌شود.

تاریخ بیهقی آینه‌ی تمام‌قد دوران سلطنت غزنویان و شرایط حاکم بر بخش‌های شرقی ایران در آن دوره است. ابوالفضل بیهقی در این کتاب، به تقلید از سایر تاریخ‌نگاران مسلمان، اثرش را با مطالبی درباره‌ی آفرینش آدم و تاریخ ایران و اعراب شروع کرده است. نسخه‌ی کامل کتاب تاریخ بیهقی 30 جلد بوده و فقط 6 جلد (جلد پنجم تا دهم) از این اثر عظیم از گزند دوران جان سالم به‌ در برده است که بخش عمده‌ای از آن وقایع دوران غزنویان، به‌خصوص دوره‌ی سلطان مسعود، را روایت می‌کند، و به همین دلیل است که بسیاری این کتاب را با نام «تاریخ مسعودی» هم می‌خوانند.

از مهم‌ترین وقایعی که در کتاب تاریخ بیهقی با دقت نظر روایت شده‌اند عبارت‌اند از: جنگ سلطان مسعود با ترکمانان، شکست سلطان مسعود در جنگ دندانقان و به سلطنت رسیدن طغرل. گفتنی است که ابوالفضل بیهقی در کتابش به بررسی آداب و رسوم ایرانیان در آن زمان و همین‌طور تشریح وضعیت ولایت خوارزم و شرح تاریخش از زمان انقراض آل مأمون تا سلطنت محمود غزنوی نیز پرداخته است؛ به همین سبب از حیث علم جغرافیا هم منبعی قابل استناد به‌ شمار می‌آید. علاوه‌بر این‌ها، ابوالفضل بیهقی اطلاعات مفیدی از سلسله‌های صفاریان، طاهریان و سامانیان ارائه می‌کند و از ذکر نام و اشعار شعرای ایرانی و عرب آن دوران نمی‌گذرد.

بنابراین، بی‌دلیل نیست که بزرگان عرصه‌ی ادب این اثر عظیم را در حوزه‌های مختلفی از جمله تاریخ‌نگاری، داستان‌نویسی، اندیشه‌ورزی و هستی‌شناسی ارزشمند و محترم می‌دانند.

سبک نگارش و دیدگاه‌های ابوالفضل بیهقی

ابوالفضل بیهقی چندین دهه کارگزار دربار غزنوی و سلجوقی بود و از پیدا و پنهان سیاست‌مداری آن زمانه خبر داشت. در عین حال که خادمی فرمانبردار و مداح حاکمان بود، در لفافه دست به نقدشان هم می‌زد، و با اینکه خودش هم ادعا می‌کرد این تاریخ در ثنای سلاطین است، در لابه‌لای این مدح ظاهری با تلویح و اشاره و تمثیل، کم‌وکاستی‌ها را عیان می‌کرد.

کتاب تاریخ بیهقی از جنبه‌های ادبی متعددی دارای اهمیت است، از جمله نثر موزون بیهقی که گاهی ردای شعر به تن می‌کند و همین‌طور شیوایی بیان و دایره‌ی واژگانی قدرتمند ابوالفضل بیهقی که از نظر زبان‌شناسان و منتقدان دور نمانده است؛ تاآنجاکه برخی پژوهشگران ادبی نقش ابوالفضل بیهقی را در اعتلای زبان فارسی هم‌تراز با اهمیت ویلیام شکسپیر برای ادبیات انگلیسی می‌دانند. دکتر غلامحسین یوسفی هم نثر کتاب تاریخ بیهقی را می‌ستاید و آن را زنده و پرتحرک می‌داند که به‌تناسب موقعیت، اوج و فرود پیدا می‌کند.

هر کس با شیوه‌ی تاریخ‌نگاری و روش تحقیق در دنیای امروز آشنایی داشته باشد، به‌خوبی تشخیص می‌دهد ابوالفضل بیهقی در نوشتن این کتاب کاملاً روشمند و اصولی عمل کرده و مطالبش را با استفاده از اسناد و مدارک مختلف ثبت کرده است. او در بخش‌های مختلفی از تاریخ بیهقی با عباراتی مثل «در اخبار ملوک عجم خواندم…» یا «من حکایتی خواندم در اخبار جلفا…» به منبع و متون معتبر مورداستفاده‌اش اشاره می‌کند. عجیب نیست که بسیاری از صاحب‌نظران عقیده دارند تاریخ‌نگاری بیهقی می‌تواند سرفصلی برای تاریخ‌نگاری علمی ایرانیان باشد و ضروری است پژوهشگران آن را سرمشق کار خود قرار دهند.

منبع:کتابراه

source

توسط nastoor.ir