انشای دانش آموزی از زبان جاروبرقی
انشای دانش آموزی از زبان جاروبرقی به صورت ادبی و توصیفی برای دانش آموزان آماده شده تا با نحوه نگارش و مهارت نوشتاری آشنا شوند. با دانشچی همراه باشید.
موضوع: انشا ادبی از زبان جاروبرقی
من، جاروبرقی هستم. شاید در نگاه اول، موجودی بیروح و بیاحساس به نظر بیایم، اما دنیای بزرگی درونم جریان دارد. دنیایی پر از صدا و گرد و غبار، دنیایی که در آن، هر ذرهای داستانی برای گفتن دارد.
در این گوشه دنج، میان تاریکی و سکوت، با غروری آرام خفتهام. بدنم از پلاستیک سخت و سرد ساخته شده، اما قلبم پر از اشتیاق برای بلعیدن گرد و غبار و زدودن آلودگیهاست.
روزگاری نه چندان دور، قهرمان خانه بودم. با هر غرش موتورم، گرد و غبار وحشتزده پا به فرار میگذاشتند و پرزهای سرگردان به دام میافتادند. با هر حرکت، زمین زیر پایم برق میزد و بوی تازگی فضا را پر میکرد. صدایم موسیقی دلنشینی بود که نوید پاکیزگی میداد.
یاد آن روزها بخیر که با شوق و ذوق، به سراغ هر اتاق میرفتم. زیر تختها، پشت مبلها و حتی داخل کمدها را با دقت جارو میکردم. هر ذرهای که به داخل لوله من میکشیدم، برایم مثل یک گنج بود. گنجی که از جنس خاطرات و زندگی روزمره این خانواده بود.
گاهی اوقات، در حین کار، چیزهای عجیبی پیدا میکردم. یک دکمهی گمشده، یک سکهی قدیمی، یک تکه کاغذ با خطی کج و معوج. هر کدام از این چیزها، داستانی داشتند که من نمیتوانستم آنها را بفهمم، اما با خودم میبردم و در کیسهی بزرگم نگه میداشتم.
اما همه چیز همیشه خوب نبود. گاهی اوقات، با اشیاء سخت برخورد میکردم و آسیب میدیدم. گاهی اوقات، در لولههایم گیر میکرد و کارم متوقف میشد. در آن لحظات، احساس تنهایی و درماندگی میکردم. اما با مهربانی اعضای خانواده، دوباره به کار میافتادم.
من، جاروبرقی، بیشتر از یک وسیله هستم. من یک شاهد خاموشم. شاهد زندگی روزمره یک خانواده. شاهد شادیها و غمهای آنها. من به این خانه تعلق دارم و این خانه نیز به من.
اختصاصی-دانشچی
انشا جان بخشی به اشیا
source