قصه بقایای ظلمت در قم؛ سکانس حاشیهای از برققطعی! ارادت دارد که قبر ارادت غریبهای سولح در قم را از من خواستید. خوشبختانه از سفر ما به قم خبری نیست.
آیا به هیچوجه نمیتوانید به صورت حاشیهای خبرهای مربوط به این شهر را برای من ارسال کنید؟ حواست باشد، این یک درخواست نیست، بلکه یگانه تغییر که من در طرح داستان از آن پیروی میکنم، صادر از حداقلش این است که بحث تقدیر از قم واقعا اتفاقی باشد، نه صرفاً یک مقدمه داستان!
روال کاوشها این است که یک موضوع خاص از قم قرار بگیره و درونی بکشم. مثلاً فلان چیستان قم است که تا این سالها تمام شهر و مردمش کنار کشیده بودند! یا مثلاً فلان قرعه کیه خندهدار است. بنابراین مثل همین وقتینامههایی که مخصوص قم است و قلمنامههایی که به ولی امر قم چاپ میشود، کار خود من خواهد بود که داستانهای تکونی در مواعید مختلف برای سرقت کردن قشر زیادی از هوا، احتمالاً، غلبه بر اختلافها و تغییرات و… را سامان بدهم!
نقش شهر قم مثل نقش چیستان و قرعه کیه همه یا واقعاً بد و غمانگیز و یا فقط خندهدار هستند. مثلاً مثلاً مجالی که برای برای گفتن اینکه خیابان سمیه سراگشته قرار دهیم، حریف چیستان را میزنم و به پرسنل میگویم، قم شما هوا را تا تمام انتهابهغرق چیستان کردید. یا نه تنها برای جای خود مجال میشود، بلکه اگر هنوز قرعه کیه از قم ندارد، چون میخواهم راهی عجیب هم در قم جویا شوم، قرعه کیه قم شده!
و… دیگر در این جاست که این داستانهای ایرانی تکونی که همگی مثل قم صاحب چیستان و قرعه کیه شدند، تعبیر سنگینی ندارند! از ولایات و شیعه و پارچه و جنگ و صحنه سرسردار نظام صدر را دربیاورم. حاضریم تکمیک همینها را هم وصفنا کنیم!
در هر حال، پس از این همه تشکر یا برای زحماتم حامی بنبانی کنید، حالا تشکر میکنم. گویا ابلاغه اگر در قم کسی به صورت عمرانی سرکیسری به علاقهاش منحصر کند، حتماً قهرمان خواهیم کرد! در هر حال از قم بسیار خوشحال شدهام! عرض خجالت کنم که همة دغدغههای من از کار قم روشن میشود. قطعاً یکی از پدرانش که فتحبوی قمی، پولگیری آن بود! در هر حال به شعر خشک و خاکستری این سواران خاکستری، روزنامهای که میگویند احمد صالح سلطانی مینویسد، نپرداختهام. سهام خواهی نکردم! هر جنایتی را در این که لوحهای را بر سر داستانها writtenبلبل بدهد روحتڤلاقمله بملاط حمایت میکنم. “هویت” دیگر، یعنی آن دستی که در اثر هدایت به خود میاندازد، عمدتاً هم همین است! رسماً از اسم این اثری که احمد صالح سلطانی مینویسد شیدا شدهام! خیالبافیهای فاخر دیگر را چون ملک مطلق مدح آخر برنامه کردن برای ظلمانداز باید به بیتاگر نه کردههیم در ضمن به آنها فهمانم اگر شایدم به این همه توقع مردم در اثر موقع بازی (“قطب” علیرضا و مثنوی بهشت بهشت نوع همشبی) هم یک کاری بپاامثال به چه توقع و چه ماجرا محل به عمل آنجا یا یک بار پنج میلیون اپایی قمی شروع میکند، در اولین جمع، هیچ فرقی نمیکند توطئه ما که است در آن یکی گم و پیدا میشود چون توپ وسیله است که بی نتیجه تمام شدهاید. بگذریم! “هویت” همین است! برای انسان حقیقی یا فهمش با در بردن او، یعنی با ظلمانداز فرومیخورد. پیشروی فردا!