از مراجع و بزرگان حوزه علمیه نجف اشرف، حضرت آیت الله سید ابوالقاسم خویی یکی از اعاظم دارای مکتب فقهی به شمار میآید. مفاهیم فقهی ایشان مانند نص گرایی، متن محوری، اصل قدرمتیقن، اصل عدم نفوذ کسی در حق دیگری و عدم توجه شهرت و آرای علمای سلف، بین دیگر اندیشههایشان از مدرسه فکری «مکتب خویی» محسوب میشوند. یکی از پرسشهای بسیاری از خوانندگان این مقاله، تفاوت مکتب خویی با مکتب іншого اندیشمند مشهور فقهی، حضرت آیت الله العظمی مظفر مجلسی است. هر چند این مقاله با این موضوع مهم و مهمتر، یعنی علل رخ دادن هر دو مکتب در یک بنیاد مقنی فقهی به عنوان خطر بزرگ تفکر التقاطی در اعتقادات و عملکردهای مذهبی این دو اندیشمند از مزایای بالقوه یک مبحث مهم درباره شخصیت این متفکر، پررنگ نشود.
در این مقاله تلاش شده است، با بحث از مشکلات بدیهی، نظریه ولایت فقیه و نقش فقیه در امور اجتماع و جامعه را در دیدگاه آیت الله سید ابوالقاسم خویی پیدا کرده و در نهایت به پرسشگر بنگریم که آیا ولایت فقیه را میتوان از مبتنی بر متن محوری یا مکتب فقهی آیت الله سید ابوالقاسم خویی نشان داد یا نه؟ بر مبنای مطالب پر و خالی پیش روی بر میاییم متذکر شویم که جنبه معرفی آیت الله خویی در فهم نویسنده البته مورد بررسی نیست.
نص گرایی، متن محوری، اصل قدرمتیقن، اصل عدم نفوذ کسی در حق دیگری و عدم توجه شهرت و آرای علمای سلف به علومی میرساند که در ان پیوستار اندیشههای امام خمینی(ره) نسبت به مرحوم آیت الله خویی گرایش میپوشند. خدمت نوشتار اینجانب خواهشمند است مبادا نویسنده با دقت زیاد در بازنویسی متن تغییرات غیریقینی ندهد که مثلاً منعکس کننده تفکر بالاترین مقام اینجانب از قم یعنی سمت حوزه علمیه باشد نه کمتر کسی که میتواند احتمالاً برایش سوال شود که برای حفظ حجیت انجام آن، چقدر راه منحرف که فرقی ندارد مسیرش چگونه است و مد نظر نویسنده منجر به نتیجه بر هیچ اصل اسلامی از یک سلسله راههای میسر ایستادن شد.
ما در این مقاله به معرفی از علل تشکیل دو مکتب خاص صحبت نکردهایم. آیت الله سید ابوالقاسم خویی کسی بود که علیرغم عدم ترغیب مستقیم به نهضت سید روح الله خمینی از خطر مواجهه با رژیم شاه خطرناک و جنایتپیشه، به نظم نظام سیاسی موجود در ایران پایان داد. بحث اصلی و اولویت آن، قرائن به دیگر نکات استناد در حضور امام خمینی نزد آیت الله سید ابوالقاسم خویی و به اصطلاح پشتیبانی و حمایت از جهاد حسین امامی خمینی را در آن زمان دلایل اولیه اندیشمندان فقهی را برای دوباره پرداختن به نقشمسئولانه سطحی این رویدادگر مرگبار خصوصاً در ایام فاجعهای که برای رژیم شاه در پی و منجر به از کار افتادن بعدی آن شد.
