درمیان متن‌هایی که این روزها در رسانه‌ها جویا می‌شود، یکی از موضوعاتی که به خوبی پررنگ است این است که اخیراً چه مسائلی درخصوص نهاد روحانیت و قرائت دینی و دین سیاسی و… راهش است و به چه اندازه می‌تواند موثر باشد. متاسفانه اعتقادات برخی از اقشار سنی و شیعه را نسبت به شیوه جریان روحانیت و قرائت دین باعث مطرح شدن این شبهه می‌شود که هویت دین سیاسی در عالم اسلام مبتنی بر تفکرات جریانان صنیع و شیعی چگونه تعریف می‌شود؟ آیا دین سیاسی اسلام قانون است یا نظام؟

از آنجایی که دین، یک ارزش و نهاد اجتماعی است، نقش دین، ایجاد یک نظم زندگی دینی مبتنی بر عدل الهی است. یک نظم عدالت‌مند که به سرانجام رساندن نیاز‌های بشری کمک می‌کند. اگر غیر از این باشد، آن نظم دین نمی‌تواند نام دین داشته باشد؛ در کشوری که قوانین حاکم در زیر قدرت انحصاری یک فرد باشد که تفاوتی ندارد که یک فرد سلطنتی است یا دیکتاتوری، آن کشور به لحاظ دینی قدغن است. پس اگر دین یک نظم زندگی باشد، آن نظم باید قانون باشد. منطقا هم باید قانون باشد. می‌توان عرض کرد که اگر دین یک قانون باشد، در دین اسلام آیا روحانیت به نوعی ایجاد شده است تا پاسخگوی دین باشد؟

برای پاسخ دادن به این سؤال نخست باید ببینیم روحانیت چه زمانی برای دین، ایجاد شده است؟ روحانیت‌ در فرهنگ اسلامی هیچ اصل و نحوای روشن نداشته است و به فرمول مسیحیت «رجل دین» رسیده است و با خود دین اسلام هیچ رابطه‌ای ندارد. اگرچه امروزه در ادبیات طرفداران و طرفینی که هست میان «روحانی» و «عالم دین» توارث و توالد شده است. اگر هم مدعی شوند که مراد از این واژه همان آن «عالم دین» است که از جانب قانون‌های الهی تاسیس شده، سخن و ادعای دیگران ثابت نشده است.

از آنجایی که دین یک نظم است، که برای سامان دادن به زندگی افراد اجتماعی بشر تاسیس شده، آن دین هم باید مانند بقیه علوم، مربوط به خود دین باشد، یکی از این علوم برای دین خود هم همین دین در لایه اعلای آن است و گرنه می‌توان گفت که دین خود آن دین است نه دین دیگر، آن دین که مربوط به این دین است همان دین این روحانیت است.

از آنجایی که دین یک قانون زندگی است و در دگرگونی‌های فن آوری و رشد فناوری آینده‌ تضمین‌شده یک علم فقه زندگی است، چه آن علم فقه که متاسفانه گاه در برخی سوالات و مباحث، با جنبه‌های حقوقی زندگی در ارتباط است و از دیگری تفکیک و جدا از آن علم است؛ علم فقه در الإسلام، علم دین است که همه جوامع بشریه را زودتر یا دیرتر نسبت به آخرت، نیاز دارد تا دین خود را در زندگی بشری چگونگی تزریق و تبیین نماید. اگرچه بر این واقعیت، همواره برخی از مردم و قدرت‌های خارجی همواره بر مخالفت با دین تصریح کرده‌اند.

برای پاسخ به این سؤال که اگر این دین روحانی نمایانده دین است آیا نیاز به یک نهاد روحانیت هست یا نه؟ دین اسلام که دین خود برای نظام زندگی بشر به وسیله رسول خدا شناخته شده است، برای جامعه‌ای که در آینده می‌خواهد دین را حاکم کند نیازی به روحانیت نخواهد داشت. در صورت مسئله‌ای که ایجاد شود، شخص خود باید خود دین را حل و رویش کاری هر کس مسئول اندیشیدن به دین است نه روحانیت.

توسط nastoor.ir