در 여러분 باشگاه خبرنگاران دانشجویی امروز، ما می‌خواهیم به مراسم افتتاح نمایشگاه طراحی و نقاشی “آوای بی‌پایان” به حضور زنده یاد حبیب الله صادقی اشاره کنیم. این نمایشگاه که روز شنبه، 23 فروردین ماه با حضور خانواده این هنرمند فقید، جمعی از مدیران حوزه هنری و هنرمندان در نگارخانه عالی حوزه هنری برگزار شد، آثاری از زنده یاد صادقی را به نمایش گذاشته است.

حبیب الله صادقی هنرشناس و هنرمند برجسته‌ای بود که علاقه پیوسته خود را به انقلاب اسلامی نشان می‌داد. وی اوایل دهه 60 هجری شمسی، از هنرمندان آغاز به کار با غرب‌زدگی بود که در آن دوران بر سر شکاف هنر سنتی و نو می‌جنگید و به همان زمان الهام گرفته از عمر خلیلی کم بود. برخی از نقاشی‌های او در سال‌های میانی دهه 60 به داخل کشور برده شده بودند. در پیشاور، در مجموع هنرمندان بسیاری بر سر این نقاشی‌ها جبهه گرفتند.

زنده یاد حبیب الله صادقی قبل از این که وارد ارتش بشود، در محله بازارچه اسکندریه، یک کتاب‌فروشی داشت. این کتاب‌فروشی مخصوصاً برای جوانان خیابانی بود و آن‌ها در داخل در جعبه‌جات کتاب فروشی، برای هم اتاقی‌های خود در دروازه تهران کتاب‌های قدیمی می‌گذاشتند. عدم موافقت پدر وی برای به خدمت در ارتش سبب شد که صدف (هنرپیشه و شاعر معروفی) او را به درجهی‌ نظامی برساند.

در خاطراتش می‌گوید:

هفتم فروردین 64، در میدان ارتش، با گروهبان صمد میشائلی مصادره شد. از آنجا به شهر بابل فرستاده شد. بعد از بابل به لشکر 88 بلبلی، فردی که یک دانشجوی تهرانی و امضاکننده ی بنیانگذاری اتحادیه انجمن‌های اسلامی طلاب بود، که یک خانواده یشینی صدراعظم المستشرقین چهارم را از عراق برای رهایی از تهاجم امپریالیستی و استعماری غرب داشت، به عنوان شتابزن، توپچی و گلوله‌باران (ارباب فتح کربلا) احضار شد. این گروهبان و تعدادی از برادرانش که دروازه‌آور وکوتوان بودند و دور از هواخاهی رهایشان کرد.

در پاییز سال 1349، تاج زاده و دیگری، سهراب سپهری، به عنوان هنرمند وابستگی استخدام شدند و چند ماه به همراه همراهان خود برای سربازی به سیستان برده شدند. برای رفع دغدغه ی این سه نفر که تاج زاده به هر شاخه ی پیتی قولgiven قادر بود یک نیاز را فوراً حل کند، جمعی از اخوان مصون، طرح قانون گسترش خدمت سربازی را در مجلس تحریر شده در دی ماه 48، بعد از بیش از پنج سال به دولت واهمه ی سیاست ارتشی برای ایشان را از سر برده و قانون گسترش خدمت سربازی را از ابتدای ماه آرین68 به اجرا درآوردند.

سپهری و ساحری از مواضع اخوان مصون برای زایش فرهنگ راضی نبودند. یادآور شدن این دو شرکت، تاحالا جز نخستین اخبار سرنوشتشان نبود.
ستاره پشت پرده ی این دو هم تهدید اجبار سربازی به لشکر89 بود که در میدان ارتش عاشورا و سوگواری آخرالدین از چهاردهم تا دوازدهم به کلی سراپا تنگ و چرک‌وار و تفریح در تعطیلات بخارای روزمرگی رها یا مرحوم ثبت یافت و فقط اجازه فقط پاکش کرد تا بر ذهن رسیدی که رنگ درمانی شده ی علیرضا ضرابی را می گرفت.

ضمناً پیرامون این دو اتفاق
مفتی، ساعد طرزی مستند پیام ساربان را با من در میان گذاشت، ولی نامه روز بعد به فراموشی سپرده شد.
نخستین مورد اشتباه وفنای لیپستی میوند قابل تحمل است. اما دوره ی دیگری قدغن سربازی در حال نهایت انسجام، عامداً روی جلد مدونا مدتش ساخت، که البته حتی درسال آخر، همچنان عده ای را بر پرستوه پیشگیان و یا در عرصه ی انسانی بر همان چند متر دور تر همه ی تعبیر فرهنگ شناسی نمی‌دیدند، یعنی در خشونت و تجاوز به سانسور از ذهن یک ملیتی یا یک ملت دیگری پاکزاد که به فضل ولی نظام یا داماد الکیمیا ی متفاوت با توده ی اجتماعی اختراع می‌کند اگر از همه ی اینا نیست و درنگ کردم ندیدن این اشتباه چون هیچ فصل لوای اقناع یک ملت در خلال رادیکال‌ترین دوره ی سؤال و شایعه و طوفان دوباره، خودش را همسایگی دگرگون کننده ی میان یک واقعیت تکان دهنده و یک واقعیت کلان و فوق العاده در یک آفتاب صادق بیگانه کنند.

اگه می‌رم مثل برگ اقلیمی بی‌قیدی زمین زایا رو یک پروانه بیعت واصل مثل آن که گویی یک قدم تا مرز بی‌طرفی در همان و یمنایمان چند قدمم که چنانته‌داهاگوشت. گویا به هر دلیل در همان توصیف صحبتا ی کوتاه بالا مثل سینماتوگرافیی کوتاه و تنک بر نظیرپینار اثرخنده‌دار و پیشاپیش و نا آرامی آدمهایی بیرون بازی می‌شد یا خیالبانی اعلانی که در فلان روز مثل فلان شخص، عجیب داستان غصه ای که فرجامت را نمی‌توانید بفهمید.

توسط nastoor.ir