یازدهمین روز از آذرماه ۱۳۰۲ شمسی در خانه آیت‌الله سید احمد حسینی طالقانی، فرزندی به دنیا آمد که بعدها نویسنده و منتقد ادبی شد. سید جلال آل احمد که یکی از نمادهای روشنفکری در دهه چهل و پنجاه در ایران به حساب می‌آمد در خانواده‌ای روحانی رشد کرد و به خواست پدر روحانی‌اش برای تحصیل علوم دینی به نجف رفت، اما بلافاصله بازگشت. آل احمد در طول زندگی خود، تحولات فکری، مذهبی و سیاسی فراوانی داشت و در اثر همین تحولات، به عضویت حزب توده درآمد و سال‌ها از اعضای ارشد حزب توده ایران بود، اما از آن جدا شد.

جلال «روحانیت» را عامل نجات ایران از سلطه بیگانگان می‌دانست
آیت الله سید احمد حسینی طالقانی؛ پدر جلال آل احمد

اولین تجربه قلمی او ترجمه اثری انتقادی از سید محسن امین درباره برخی شیوه‌های عزاداری بود. از او کتاب‌های در موضوعات مختلفی چون داستان، ترجمه، تک‌نگاری، سفرنامه، سیاست و روشنفکری منتشر شده است. کتاب‌های در خدمت و خیانت روشنفکران و غرب‌زدگی، از آثار مهم او در نقد فرهنگ غرب به شمار می‌رود. وی در کتاب غرب‌زدگی درباره علل عقب ماندگی شرقی‌ها و دلایل توجه مردم ایران به غرب، نظریات گوناگونی مطرح ساخته و درباره خطر نفوذ فرهنگ غرب در جامعه ایرانی هشدار داده و روی آوردن به فرهنگ اسلامی را توصیه کرده است.

یازدهم آذرماه سالروز تولد جلال آل احمد، فرصت مناسبی برای گفتگو درباره دیدگاه و اندیشه‌های او است. به همین مناسبت با محسن ردادی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی گفتگو کردیم که حاصل آن را در ادامه می‌خوانید:

جلال «روحانیت» را عامل نجات ایران از سلطه بیگانگان می‌دانست

*ایده اصلی جلال آل احمد و پروژه فکری او چه بود؟

پروژه اصلی جلال آل احمد مقابله با سلطه بود. اعمال سلطه از سوی کشورهای خارجی استعمارگر و همچنین دیکتاتورهای داخلی در زمان شاه موجب شده بود که آل احمد به ایدئولوژی‌های مختلفی پناه ببرد. همین مسئله موجب شد که در یک دوره نگاه اسلامی داشته باشد، در یک زمان سراغ روشنفکری مارکسیستی برود، در یک دqوره مجدداً دیدگاه انتقادی نسبت به مارکسیسم پیدا کند و نگاهش نزدیک به روشنفکران غربی و سکولار شود و دوباره در اواخر عمرش به موضوع روحانیت و اسلام توجه پیدا کند. به همین جهت ایشان اسلام و روحانیت را عامل نجات کشور از سلطه بیگانگان و سلطه داخلی می‌دانست.

بنابراین پروژه‌ای که می‌تواند رفتارهای متفاوت و گاه متناقض جلال آل احمد را معنادار کند نگرانی و ناراحتی و نارضایتی از ظلمی بود که از سوی بیگانگان و از سوی پادشاهان داخلی به مردم وارد می‌شد.

آل احمد گاهی فکر می‌کرد برای اینکه با آمریکا و انگلیس بجنگد باید به دامن شوروی پناه ببرد و نگاه مارکسیستی داشته باشد. بعد از مدتی متوجه شد شوروی از اینها هم بدتر است و دوباره به دامن اسلام بازمی گردد و در کتاب غرب‌زدگی بر این نکته تاکید می‌کند که ما جهان سومی‌ها در مقابل شوروی و آمریکا و انگلیس و غرب قرار داریم و باید تلاش کنیم از زیر سلطه این کشورهای زورگو و مسلط دربیاییم.

*جلال برای چالش تقابل و مواجهه سنت و مدرنیته چه راه‌حلی داشت؟

راه‌حلی که آل احمد در کتاب غرب‌زدگی پیشنهاد می‌کند دو عنصر و دو مرحله دارد. او تصریح می‌کند ما جهان سومی‌ها زیر بار ستم کشورهای استعمارگر قرار داریم و تا زمانی که نتوانیم از این ظلم و استعمار و وابستگی رها شویم همچنان تحت سلطه قرار خواهیم داشت و مجبوریم فرهنگ و آموزشمان و حتی زندگی روزمره‌مان را به غربی‌ها گره بزنیم. از نظر او ماشین یا تکنولوژی و قدرت تولید آن چیزی است که غرب را قدرتمند کرده است و ما در مسیری قرار داریم که زیر سلطه ماشین و تکنولوژی غربی است. او تاکید می‌کند اگر این مسیر را ادامه دهیم حتی اگر در علم و دانش پیشرفت کنیم نهایتاً به یک تعمیرکار تولیدات غربی تبدیل خواهیم شد و این سرانجام خوبی برای کشوری که می‌خواهد از زیر بار سلطه خارج شود نیست.

حال برای اینکه این اتفاق نیفتد و به تعبیر آل احمد، ما مصرف کننده‌های نجیب و سر به راه کالاهای غربی نباشیم لازم است دو کار انجام دهیم. یک اینکه ماشین و تکنولوژی را تحت سلطه خودمان درآوریم. عبارت جلال این است که: «راه سوم که چاره‌ای از آن نیست جان این دیو ماشین را در شیشه کردن است، آن را به اختیار خویش در آوردن است، همچون چارپایی از آن بار کشیدن است. باید ماشین را ساخت و داشت؛ امّا در بندش نبایست ماند. گرفتارش نباید شد. چون ماشین وسیله است و هدف نیست». حرف جلال این است که پیرو علم غربی نباشیم و تکنولوژی به روایت غربی را دنبال نکنیم چون غرب فقط بخشی از تکنولوژی را به ما می‌دهد که ما را وابسته خودش نگه دارد. پیشنهاد جلال این است که ما باید به تکنولوژی مسلط شویم و خودمان تولیدکننده تکنولوژی شویم و مثل چارپا از تکنولوژی بار بکشیم و خودمان مسیر را برای تکنولوژی مشخص کنیم، نه مسیری که غرب برای ما معین کرده است. باید خودمان عامل و تولیدکننده تکنولوژی باشیم و بر فناوری مسلط شویم تا از زیر سلطه و وابستگی به غرب خارج شویم. این کار اول است.

کار دوم بازگشت به ریشه‌های سنتی خودمان است. آل احمد بیان می‌کند الان انسان غربی با همه توانمندی و علم و فناوری که دارد دچار آشفتگی و اضطراب مزمن در زندگی است. اگر ما نیز روزی به تکنولوژی مسلط شویم، این امر برای زندگی سالم کفایت نمی‌کند و باید قدم دوم برداشته شود که بازگشت به سنت‌ها است. این سنت است که می‌تواند به ما آرامش بدهد و زندگی ما را خوب کند. همانطور که انسان غربی به فلسفه‌های شرقی مثل یوگا روی آورده است و آنها را برای کسب آرامش دنبال می‌کند، ما نیز باید به سنت و داشته‌های خودمان اعم از ادبیات و عرفان و مفاهیم سنتی برگردیم و این مفاهیم را در کشورمان احیا کنیم تا بتوانیم بر اضطراب و ناخرسندی که از تکنولوژی پدید می‌آید غلبه کنیم. تا زمانی که این دو گام برداشته نشود مشکل ما با مدرنیته حل نمی‌شود.

جلال «روحانیت» را عامل نجات ایران از سلطه بیگانگان می‌دانست

برخی معتقدند جلال آل احمد یک سنت‌گرای صرف است که می‌گوید تکنولوژی و فناوری روز را کنار بگذاریم. این حرف درستی نیست. جلال می‌گوید اتفاقاً اگر می‌خواهید از سلطه رها شوید و مدرنیته را جذب خودتان کنید راهش این است که مسلط بر تکنولوژی شوید. در عین حال این تسلط بر تکنولوژی برای ما آرامش نمی‌آورد و گام دوم باید برداشته شود که احیای سنت است. در صورتی که این دو اتفاق بیفتد جدال سنت و مدرنیته به پایان می‌رسد و کشور ایران می‌تواند یک طرح و الگوی مواجهه با مدرنیته داشته باشد.

* علت اینکه در چند سال اخیر برخی به هجو و نقد جلال روی آورده اند چیست؟

به نظرم چند علت دارد که جلال اینقدر منفور اپوزوسیون و لیبرال‌های غربی است. اول اینکه جلال به آنها خیانت کرده است به این معنا که جلال در یک خانواده روحانی و سنتی رشد کرد و بعد، از اسلام برید و به دامن روشنفکری رفت. تا اینجا خیلی برای اپوزوسیون و لیبرال‌ها و روشنفکران دلپذیر است که توانستند از جناح مذهبی و سنتی یار بگیرند اما وقتی جلال خیانت‌های روشنفکران را دید و به نازایی اندیشه روشنفکری در ایران پی برد، از روشنفکری گذر کرد. جلال تا انتهای روشنفکری رفت ولی فهمید روشنفکری پاسخی برای مسائل امروز جامعه ما ندارد لذا برگشت و به نقد روشنفکری پرداخت. این برای غرب زده‌ها خیلی ناگوار بود و به همین خاطر امروز مدام جلال را به شکل‌های مختلف و به بهانه‌های مختلف می‌زنند و به او توهین می‌کنند و تلاش می‌کنند با تحقیر و توهین او را کوچک کنند. این ارتداد از نظر روشنفکران گناهی نابخشودنی است. قطعاً اگر جلال امروز همچنان در اردوگاه متجددین باقی مانده بود اینقدر به او حمله نمی‌شد.

نکته دوم اینکه جلال بی پروا و صریح و گزنده روشنفکری را نقد می‌کند و خواهان احیای سنت است و از آن بدتر اینکه می‌گوید روحانیت است که می‌تواند این کشور را نجات دهد. یادمان باشد جلال سال‌ها قبل از انقلاب اسلامی از دنیا رفت و وقتی کتابش منتشر شد هنوز صدای انقلاب اسلامی بلند نشده بود ولی جلال با هوشمندی و زیرکی گفت غرب ما را بلعیده، استعمار ما را نابود کرده، روشنفکران ما عقیم شدند و هیچ اندیشه‌ای برای نجات کشور ندارند و اگر قرار باشد روزی کشور ما پیشرفت کند و از این وضعیت خارج شود، این کار جز از عهده روحانیت برنمی آید. البته با توجه به شرایطی که در آن دوران حاکم بود، جلال از این وضعیت هم ابراز ناامیدی می‌کند و می‌گوید روحانیت بعد از شیخ فضل الله نوری سیاست را کنار گذاشت و این قشر تمایلی برای بازگشت به سیاست ندارد، لذا من امیدی به احیای ایران ندارم. البته بعد از مدتی امام خمینی نهضت خود را شروع کرد و انقلاب اسلامی را به ثمر رساند و نشان داد این پیش بینی درست بود که فقط روحانیت است که می‌تواند کشور را به سمت و سوی درست هدایت کند. پس یک عامل دیگر که باعث شده اپوزوسیون با جلال بد باشند همین توجه جلال به سنت و دین و روحانیت است.

عامل سومی که باعث می‌شود غرب زده‌ها با جلال بد باشند این است که جلال همزمان به زبان مردم و زبان روشنفکران صحبت می‌کرد و آنها را نقد می‌کرد. برخی افراد که در حوزه هستند زبان روشنفکری را بلند نیستند و نمی‌توانند در محافل روشنفکری حضور پیدا کنند، در عین حال زبانشان طوری است که می‌توانند با مردم ارتباط برقرار کنند. برخی نیز سنت‌گرای دانشگاهی هستند که در محافل روشنفکری حضور دارند ولی توان ارتباط با مردم را ندارند مثل سیدحسن نصر که سنت گرا است ولی مردم ایشان را نمی‌شناسند چون زبانش زبان دانشگاهی است و اگر غرب را نقد می‌کند و به سنت علاقه دارد، زبانش جامعه را به خودش جذب نمی‌کند. جلال این هنر را داشت که زبانش همه فهم بود و در عین حال متکی به تئوری‌های جدی علمی بود. جلال اهل مطالعه بود، در دانشگاه تدریس می‌کرد، ترجمه می‌کرد و در مرز دانش قرار داشت و یک روشنفکر واقعی بود که به منابع غربی تسلط داشت و از همان منظر به نقد غرب می‌پرداخت. این‌طور افراد که توانمند هستند و به تئوری‌های غربی مسلط هستند و از درون غرب را نقد می‌کنند مایه خشم و دشمنی روشنفکران هستند.

جلال «روحانیت» را عامل نجات ایران از سلطه بیگانگان می‌دانست

این سه دلیل باعث می‌شود جلال در محافل روشنفکرنما و غرب زده مورد حمله ناجوانمردانه و تهمت و تحقیر قرار بگیرد.

* آیا اندیشه جلال پیرامون تعامل و نحوه برخورد با غرب می‌تواند امتداد داشته باشد و برای امروز از آن بهره ببریم؟

استعمار همچنان ادامه پیدا کرده است. ما از استعمار سنتی عبور کردیم و الان در دوره‌ای هستیم که پسااستعمار نامیده می‌شود و درگیر استعمار پست مدرن هستیم. در این دوره همچنان استعمار وجود دارد ولی شکل و شمایل آن پیچیده شده و بیشتر مشغول آسیب زدن به مردم و نابود کردن فرهنگ‌های بومی است. همچنان روند غرب‌زدگی بین جوانان ما وجود دارد و اگر نگوییم بیشتر شده لااقل نسبت به زمان جلال کمتر نشده است. در میان دانشگاهیان ما خودباوری و وفاداری به میهن کم رنگ شده و برخی از دانشگاهیان دلباخته اندیشه غربی شده‌اند. این نشان می‌دهد همچنان استعمار وجود دارد و به همین جهت آثار جلال خصوصاً دو اثر در خدمت و خیانت روشنفکران و غرب زدگی همچنان خواندنی است و می‌تواند به ما راه حل درست نشان دهد.

متأسفانه ما بعد از گذشت این همه سال اندیشه جدیدی فراتر از جلال تولید نکردیم که به این شیوه به نقد غرب بپردازد. سخن فراوان است ولی به نظرم کاری که جلال کرد هم قوی‌تر است و هم خیلی همه فهم است و همچنان می‌تواند مورد استفاده مردم و جوان‌ها قرار بگیرد. همانطور که آثار شهید مطهری در احیای نگاه نوین به اسلام همچنان بی مثال باقی مانده و تکرار نشده است. بنابراین ما همچنان در دوران جلال به سر می‌بریم و آثار ایشان بدون جایگزین هستند و هنوز نتوانستیم کسی داشته باشیم که با آن قوت قلم به نقد غرب و استعمار بپردازد.

source

توسط nastoor.ir