انشای دانش آموزی درباره اگر من صندلی بودم
انشا با موضوع اگر من صندلی بودم به صورت ادبی و توصیفی برای دانش آموزان آماده شده تا با نحوه نگارش و مهارت نوشتاری آشنا شوند. با دانشچی همراه باشید.
موضوع انشا اگر من صندلی بودم
اگر من یک صندلی بودم، به جای آنکه مثل یک انسان راه بروم، در گوشهای آرام میماندم. شاید در نگاه اول، این کار به نظر ساده بیاید، اما واقعیت این است که زندگی یک صندلی همیشه پر از ماجراها و تجربههای تازه است. من میتوانستم هر روز میزبان افراد مختلف باشم و از داستانهای زندگی آنها باخبر شوم، بدون اینکه چیزی بگویم.
اگر من صندلی بودم، شاید در یک کلاس درس قرار داشتم. دانشآموزانی که هر روز به کلاس میآمدند، روی من مینشستند و به درسهای معلم گوش میدادند. برخی از آنها پر از انرژی بودند و مدام تکان میخوردند، بعضیها هم آرام و ساکت بودند. من میتوانستم حس کنم که هر کدام چه احساساتی دارند. وقتی روز امتحان بود، تنش و اضطراب دانشآموزان را حس میکردم و وقتی زنگ تفریح میشد و کلاس خالی میگشت، آرامش را تجربه مینمودم.
اگر من صندلی بودم، شاید در اتاق پذیرایی خانهای قرار داشتم. جایی که خانوادهها دور هم جمع میشدند و درباره روزشان صحبت میکردند. من میتوانستم صدای خندههای کودکان و گفتوگوهای بزرگترها را بشنوم. گاهی اوقات میزبان مهمانهایی میشدم که برای اولین بار به خانه میآمدند و شاید برایشان راحت نبود. من با سکوت و ثابت ماندنم، سعی میکردم به آنها آرامش بدهم تا لحظات خوشی را در کنار هم تجربه کنند.
اگر من صندلی بودم، شاید در یک کتابخانه قرار میگرفتم. جایی که افراد مختلف برای مطالعه و خواندن کتاب به آنجا میآمدند. من میزبان کسانی میشدم که غرق در داستانها و دنیای کتابها بودند. گاهی کسی با شوق و هیجان کتابی را میخواند و گاهی دیگری با آرامش و سکوت از مطالعهاش لذت میبرد. در این لحظات، من احساس میکردم که در دنیای آن کتابها شریک شدهام و با هر ورق خوردن صفحهها، من هم در ماجراجوییهای آن کتاب شرکت میکردم.
اما در کنار همه اینها، اگر من صندلی بودم، شاید گاهی احساس تنهایی میکردم. چون نمیتوانستم حرف بزنم یا احساسم را به دیگران بگویم. من فقط آنجا بودم، ثابت و بیحرکت و منتظر میماندم تا کسی بیاید و روی من بنشیند. با وجود این، من همیشه سعی میکردم که بهترین خودم باشم.
شاید به همین دلیل است که صندلی بودن، به ظاهر ساده به نظر میرسد، اما در واقع پر از مسئولیت و اهمیت است. من میدانستم که هر بار که کسی روی من مینشیند، به من اعتماد کرده است و این اعتماد، برای من ارزش زیادی داشت. من همواره در جایم میماندم، تا وقتی که دیگران به من نیاز دارند، بتوانم در کنارشان باشم و کمک کنم که لحظات آرام و خوبی داشته باشند.
پیشنهادی: انشای خواندنی در مورد اگر من …
انشا اختصاصی _ نویسنده: حدیثه قاسمی
source