انشای دانش آموزی درباره کوله پشتی من

انشا در مورد کوله پشتی من

انشا با موضوع یارانه به صورت ادبی و توصیفی برای دانش آموزان آماده شده تا با نحوه نگارش و مهارت نوشتاری آشنا شوند. با دانشچی همراه باشید.

موضوع انشا کوله پشتی من

به همراه برادر بزرگترم به مغازه کیف فروشی رفتیم. او قرار بود به مدرسه برود و مادر و پدر نیز در تلاش بودند تا هر چه زودتر لوازم التحریر مورد نیاز او را تهیه کنند. در پشت ویترین چشمم به کوله پشتی زیبایی که منتظر یک کودک بود، افتاد. کیف به رنگ زرد بود و گربه‌ای مشکی روی آن دوخته شده بود. چند ثانیه‌ای به آن خیره شده بودم که با صدای مادر به خودم آمدم. پس از خرید کوله مورد نظر برادرم از مغازه خارج شدیم. نمی‌توانستم به آن کوله پشتی زیبا فکر نکنم. حس می‌کردم گربه روی آن منتظر این است که برگردم و او را با خود به خانه بیاورم.

نقاشی کیف را در دفترم کشیدم و به خواب رفتم. صبح روز بعد بسته‌ای که با کاغذ کادوپیچ شده بود را در کنار تختم دیدم. تعجب کرده بودم که چه کسی این را این‌جا گذاشته و درونش چیست؟ بسته را که باز کردم از خوشحالی گریه‌ام گرفت. کوله پشت ویترین در دستان من بود. از پدر و مادر تشکر کردم. از آن روز کوله پشتی‌ام را با خود به همه جا می‌بردم. در اکثر سفرهایی که در زمان کودکیم رفتم، همراه من بود. کوله پشتی من صرفا یک جسم بی‌جان نبود. من او را کنار اسباب‌بازی‌هایم می‌نشاندم و برایش قصه تعریف می‌کردم. به طبیعت که می‌رفتیم او را زیر سرم می‌گذاشتم و به آسمان خیره می‌شدم. آن زمان فکر می‌کردم با این کار کوله پشتی من می‌تواند بفهمد که در ذهنم چه می‌گذرد و دیگر نیازی به توضیح دادن افکارم برای او نیست.

یک روز که قرار بود به همراه پدر به پارک بروم با خوشحالی اسباب‌بازی‌هایم را به همراه یک بطری آب داخل کوله گربه‌ایم قرار دادم. زمان بازی کوله را روی نیمکت جلوی سرسره گذاشتم. هنگامی که از سرسره پایین آمدم کیف روی نیمکت نبود. در ابتدا فکر کردم که شاید پدر آن را برداشته است. به سمتش دویدم و دیدم که دست‌های او خالیست. کوله زیبای من گم شده بود. پس از خاطرات بسیاری که با او داشتم زمان جدایی فرارسیده بود. با اشک‌های کودکانه‌ام با کوله پشتی زرد رنگم خداحافظی کردم و به خانه برگشتم.

انشا در مورد قلم

انشا اختصاصی _ نویسنده: حدیثه قاسمی

source

توسط nastoor.ir