لبخندش اولین چیزی است که پس از ورود به اتاق نظر را جلب می‌کند. درد اصلی زیر سایه این لبخند گم است. برای پیدا کردن این درد، باید سر تا پای او در تخت بیمارستان را ورانداز کرد چون در اولین نظر آن لبخند نمی‌گذارد چیزی جز آرامش و عادی بودن شرایط، دستگیرت شود.

با چشم اندازه می‌گیرم؛ از یک وجب زیر زانوی راستش به بعد نیست. باندی که دور زانو و آن یک وجب باقی مانده پیچیده‌اند، قطر آن قسمت از پا را سه برابر کرده است. از خودم می پرسم «جانباز شده؟ جانبازی برای یک کلاس هشتمی زود نیست؟.»

رویم نمی‌شود سوال بپرسم، بگویم چه؟؛ پایت را در انفجار از دست دادی و قطع شده، نظرت راجع به این بدنی که از این پس منهای یک وجب زیر زانوی راستت است، چیست؟. حداقل حالا که هنوز یک ماه هم از آن انفجار نگذشته، جای پرسیدن این سوالات نیست. اصلا همیشه که گزارش مکتوب جواب نمی‌دهد، برخی سوژه‌ها را فقط باید نگریست و سکوت کرد.

اما من اینجایم تا گفتگو کنم. شاید صحبت درباره لحظه انفجار شروع خوبی باشد. «متین» در انفجار دوم گلزار شهدای کرمان جانباز شده است :« به عشق حاج قاسم رفته بودیم. خاله، دختر خاله و پسر دایی‌ام کنارم بودند. آنها هم آسیب دیدند.»

لحظه انفجار مردی را می‌بیند که از جیبش چیزی را زمین می‌اندازد: «همه جا سیاه شد؛ افتادیم روی زمین و دیگر هیچی نفهمیدم. وقتی به هوش آمدم درد داشتم. فکر می‌کردم همه این ماجراها خواب بوده، همه اینها در یک بازی کامپیوتری رخ داده است.»

حق با متین است. این بازی در راه عشق بوده و عشق‌بازی با چنین معشوقی فقط در خواب ممکن است.

پایان هر جمله یک لبخند مهمان لب‌هایش می‌کند، شاید همین کنجکاوی‌ام را بیشتر می‌کند که مصر بپرسم از حضورت در گلزار شهدای کرمان پشیمان نیستی؟، بی‌آنکه ذره‌ای غلظت آرامش حل شده در چشمانش کاهش پیدا کند، مجددا با همان لبخند جواب می‌دهد: «نه، چون در راه حاج قاسم بودم.»
گویی همین لبخند ثابت روی لبانش با زبان بی‌زبانی سعی دارد به من بگوید که معادله‌ ساده‌ای است، چرا پیچیده اش می‌کنی؟، فهم فدا شدن در راه عشق حاج قاسم آنقدر سخت است.

دانش آوز جانباز

از رو نمی‌روم، سوال را مدل دیگری می‌پرسم تا شاید جواب تازه‌ای غیر از «عشق حاج قاسم» داد.  پس می‌پرسم متین تو کلاس هشتمی، یک بچه کلاس هشتمی چرا باید تا این اندازه مقید به حضور در مراسم سالگرد حاج قاسم باشد؟، پاسخش اما نشان می‌دهد فقط خودم را خسته کرده‌ام، چون جواب همان است که بود «دوست داشتم برم، به عشق حاج قاسم همه کاری می‌کردم و باز هم می‌کنم.»

از ذهنم «دلت واسه راه رفتن با پای خودت تنگ نشده؟» رد می‌شود، اما جرات پرسیدنش را ندارم. فقط ۱۴ سال دارد. حتی دلم نمی‌آید خیلی از سوال‌های دیگر که پاسخش برام گنگ است را بپرسم. خودم را دلداری می‌دهم «بگذار اینبار گزارش کوتاه و مختصر و بدون آب و تاب باشد». دلم نمی‌خواهد سختی‌های این بازی عشق را برایش یادآوری کنم. اصلا چرا باید سوالاتی را بپرسم که پاسخ همه‌شان یک چیز است و آن «به عشق حاج قاسم.»

چشمان پدر در عین اقتدار اما انتقام را نشان می‌دهد. جراتم برای مصاحبه با او بیشتر از مصاحبه با متین است. اینبار راحت می‌پرسم «اگر می‌دانستید چنین انفجاری در گلزار شهدا رخ می‌دهد، اجازه می‌دادید متین آن روز و ساعت در گلزار شهدا باشد؟»، پاسخش نشان می‌دهد پسر کو ندارد نشان از پدر: «بله صد درصد؛ چون پسرم به عشق حاج قاسم این راه را رفت. اگر این راه صد سال دیگر هم ادامه داشته باشد، ما  این راه را ادامه می‌دهیم. حتی به عشق حاج قاسم حاضریم جانمان را بدهیم.»

انتقام را از چشمان به زبان جاری می‌کند: «خواسته‌ام این است که باعث و بانیان این انفجار سریع تر به سزای عملشان برسند. اینها می‌خواهند کاری کنند اعتبار حاج قاسم بین مردم کم شود اما با این کار علاقه مردم به حاج قاسم بیشتر شد.»

با خود فکر می‌کنم این گفتگوی و گزارش شش دقیقه‌ای همه‌اش شد «عشق حاج قاسم» و شاید «عشق» بهترین دلیل برای انجام هر کاری است.

بعدازظهر روز چهارشنبه (۱۳ دی) دو انفجار تروریستی در گلزار شهدای کرمان و در حین برگزاری چهارمین سالگرد شهادت سردار حاج قاسم سلیمانی رخ داد که طی آن بالغ بر ۲۳ دانش آموز کرمانی و یک دانشجومعلم و یک معلم به شهادت رسیدند.

معصومه نجفی پازوکی، معاون وزیر آموزش و پرورش ، با اشاره به ملاقات خود با «متین» دانش آموز کلاس هشتمی که در انفجار مذکور بخشی از پای راست خود را از دست داده است، اظهار کرد: متین کلاس هشتم است که در انفجار گلزار شهدای کرمان از ناحیه پا آسیب دیده و قطع عضو شده است.

وی با بیان اینکه خوشبختانه همه کادر بیمارستان در تلاش برای بهبودی وضعیت متین هستند، ادامه داد: پزشکان همه تلاش خود را کردند که قطع عضو انجام نشود اما نهایتا بررسی پزشکی نشان داده بود که قطع عضو باید انجام می‌گرفت اما پزشکان دقت کردند که قطع عضو از زیر زانو انجام گیرد و زانو حفظ شود.

معاون وزیر آموزش و پرورش با اشاره به روحیه قوی متین در مواجهه با این قطع عضو، تصریح کرد: به لحاظ روانی روحیه متین خیلی قوی است. باید گفت این بچه به تمام معنا سرباز حاج قاسم است‌. وقتی با او صحبت کردم دیدم چقدر محکم است و حتی یک ذره در چهره او ناراحتی نمایان نبود.

نجفی پازوکی با اشاره به اینکه وزارت آموزش و پرورش تمام تلاش خود را برای کمک به این دانش آموزان انجام می‌دهد، گفت: کاری که ما از دستمان بر می‌آید را برایش انجام می‌دهیم. این دانش آموز نیاز به ویلچر برقی و نوع خاصی از پروتز برای پای مصنوعی دارد و ما تلاش می‌کنیم این مسیر را برایش هموار کنیم. با رئیس بیمارستان و پزشک متین صحبت کردم. شرایط او خوب است. امیدوارم هرچه سریع‌تر شرایط حضور او در کلاس درس فراهم شود. در خصوص عقب ماندگی تحصیلی و عدم حضور او در امتحانات نیز با هماهنگی‌های انجام شده جای نگرانی نیست و اقدامات لازم انجام می‌شود.

وی در پایان سخنان خود خاطر نشان کرد: برآیند این اتفاقات نشان می‌دهد معجزه حماسه سردار سلیمانی همچنان بعد از شهادت ایشان در جریان است. من حتی در کرمان و با خانواده‌های دیگر نیز صحبت کردم. خانواده‌ای هست که هشت شهید در این راه فدا کرده اما با این وجود همه اعضای خانواده محکم می‌گفتند «فدای حاج قاسم»؛ چنین احساسی در جریان است که این اتفاق رخ داده، این افراد در این مسیر انتخاب شدند و افتخار می‌کردند که در راه حاج قاسم انتخاب شدند. معجزه حاج قاسم در جریان است.

منبع: ایسنا

source

توسط nastoor.ir