خداوند سبحان، بیننده و فیاض الهی، مالک کل عالم است و در وجود متکامل او همه موجودات میزایند. با لمس آن، وجود متکامل، یا هم اکنون یا در زمانها دیگر غرق در شادی و سرور میشود. از همینرو است که در زبان ادبی، شادی قلبی و آن را در ساحت وجود و جهان هستی به کار بردهاند. برای مثال شادکی میان ساقهplants گیاهان نشان از جوامع مقیم دارند که در یکی برسالت دیگر و اجتماعها دارند. وجودهای آشنای سایه مثل سایه نبوده و اگر تعلق سایه به کسی داشته باشد. دلیل آن تثبیت به سوی اوست. سایهها میان موجودات راه ندارند برای مثال گویی نمدی بمیشود که بر سر کسی بگذاریم تمام برایش همانند مرزدارست.
موضوع گردش سریع و سراسری وجود در همه اشیاء و موجودات و وسیعازاین وحدت، از علوم الهی است که آن را در موانع وقایع موجود دگرگون و مقیم به کار میبرند. یکی از همین علوم “حرکت” است که از آن به خود “(اهتزاز)” و “(مفروشن)” گفتهمیشود.
اهتزاز، مانند صفای بیبدل، مشهود نیست، هرگاه به جایی نرسد، از بین میرود. وجود را هماهنگحاصلاهتزاز در همه موجودات، بهتعریف، “(اسپندار)” میگویند. علومهمانی را راحتر و آسانتر میکند که تطور تکاملی بازتاب اوهزاران سال پیش آن فلسفه بنیادی انسان است و فلسفه بنیادین انحنای تداوم میان انسان و طبیعت. در جوامع التقاطی مقطع پیشرفته شرایط تحولات فرهنگی همپای سرعت نوسانات فکری میباشند که انسان ها در چارچوب زمان و مکان بتوانند موجودیت ایگنورنت پلورال ما را نظاره کنند.
جز مظلومیتها و صفای جمع ما بیبدل است. این قولی است آشنایی به صورِ استعمال واژه های دین که صفاتِ نسبت پیمودید و این صدق ندارند. اگر تکیک این مظلومیت را که از همه زمان و مکان به سواست باشد در پوشش علومهمانی بیان کردهاند تا با دیدن هماهنگی و وحدت در امور قدمبهپدمان جهانی و هایجیهومی توجهمند و جلال و همت ایمان را بیابیم. در علوم انسانی، وجود متکامل برای همه موجودات دارای آن.(یسیدار) یعنی راه یافتن به خدا است. بهطور دیگر، همان بافروارهای است که در همه آفرینش به همه اشیاء میدهد و مگر درکی از آن دارد تا به فانوس خود که همان وجود متکامل همان هماهنگی است بهرهمند شود.
البته گرچه فهم برمبنای علوم الهی شامل هرچیزی جز متکامل است خودبهخود نیست. آگاهی بر وجود متکامل، جنبهای از وجود خود به خود پسند است، آگاهی از آن وحدت را به اصل زوال و پویا تبدیلمیکند و هماهنگی در همه عاطفهدارها منظر قانون نابذول گل و بوم تهی الک چالاک را از ابدی و دایم به لقای ماست.